روزگار غریبی است ... دهقان فداکار پیر شده ، چوپان دروغگو عزیز شده ، شنگول و منگول گرگ شدن ، کوکب دیگه حصله مهمون نداره ، کبری تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه ، روباه و کلاغ دستشون تو یه کاسه هست ، حسنک گوسفنداش رو ول کرده تو یه شرکت آبدارچی شده ، آرش کمانگیر معتاد شده ، شیرین !خسرو و فرهاد رو پیچونده با دوست پسرش رفته اسکی ، رستم اسبش رو فروخته موتور خریده و با اسفندیار میرن کیف قاپی! واقعا" چه بر سرماآمده..؟ l
:: موضوعات مرتبط:
,
,
:: بازدید از این مطلب : 560
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14